the foggy alleys

With you with out you I love you

the foggy alleys

With you with out you I love you

دردِ پاییز.....

برگ های پاییزی

سرشار از شعورِ درخت اند

و خاطرات سه فصل را بر دوش می کشند

آرام قدم بگذار

بر چهره ی تکیده ی آن ها

این برگ ها حُرمت دارند...

دردِ پاییز، دردِ « دانستن » است...

....


سنگ در برکه می اندازم و می پندارم
با همین سنگ زدن ماه به هم می ریزد
کی به انداختن سنگ پیاپی در آب
ماه را می شود از حافظه ی آب گرفت....

...


آدم ها را بدون اینکه به وجودشان نیاز داشته باشی دوست بدار ...
کــاری کـــه خـــدا بـــا تـــو مـــی کنــــد . . .

هنوز برایت مینویسم......

هنوز برایت مینویسم

درست شبیه به پسرکی نابینا که هر روز
برای ماهی قرمز مرده اش غذا میریزد...

این زندگی من است.....

مادر تو رفتی و اینجا من تنها به این امید دم می‌زنم

که با هر نفس گامی به تو نزدیکتر می‌شوم.

....این زندگی من است.

چقدرسخت است ...

برای خانه تکانی دلم
امروز وقت خوبی ست 
چه سخت است پاکیزه کردن همه چیز
اززدودن خاطره های کهنه گرفته
تا شستن گردوغبار دلتنگی...
روی طاقچه های تنهایی
اه خدای من خانه تکانی چقدرسخت است .