the foggy alleys

With you with out you I love you

the foggy alleys

With you with out you I love you

...........

قطعا روزی صدایم را خواهی شنید…

روزی که نه صدا اهمیت دارد نه روز . . .

ماه من...

و رفت ..

و من قهر کردم با آسمان ..

که اگر آن روز باریده بود , هرگز از خانه بیرون نرفته بودم ..

و شاید هرگز او را نمی دیدم ..

از آن روز که او رفت ..

مـاه عزیزتر است ..

برای شبهای پر از آتش و پاییز تنهایی ام ..

باران چشمم دیگر نمی گذارد ..

می گوید , نباید گفت از کسی که بی بهانه تنهایت گذاشته است ..

و من می بارم ..

تا خاطره ی روز یا شبی دیگر .. .

یکی بود یکی نبود ........

من برای سالها مینویسم 

سالها بعد که چشمان تو عاشق میشوند 

افسوس که قصه مادربزرگ درست بود 

همیشه یکی بود یکی نبود ........