ش | ی | د | س | چ | پ | ج |
1 | ||||||
2 | 3 | 4 | 5 | 6 | 7 | 8 |
9 | 10 | 11 | 12 | 13 | 14 | 15 |
16 | 17 | 18 | 19 | 20 | 21 | 22 |
23 | 24 | 25 | 26 | 27 | 28 | 29 |
30 |
زمستان سردی بودکلاغ غذایی برای سیر کردن بچه هایش نداشت پس ذره ذره گوشت تنش را کند وبه انها خوراند تا زمستان تمام شد
کلاغ مرد ولی بچه هایش نجات یافتند و گفتند خوب شد که مرد
خسته شدیم از این غذای تکراری .....
ا
دیگر نمیتوانم متن های طولانی را تا اخرش بخوانم...
تقصیرخودت بود
امدی....
رفتی...
به هر چه کوتاه عادتم دادی.
خودم را به شادی تو فروختم
و حواسم نبود که
حواست به بهای من نیست...
حال خیالت را راحت می فروشم..
تا خودم را پس بگیرم.
از میان کسانی که برای دعای باران به میعادگاه می روند
تنها کسانی که با خود چتر می برند
به کارشان ایمان دارند.......