the foggy alleys

With you with out you I love you

the foggy alleys

With you with out you I love you

دست خودم نیست...


دست خودم نیست،

برای عادی نشان دادن حالم،

در مقابل زیباییت،

آرامش،زنانگی،

و مهربانیت،

همه تلاشم را می کنم،

همه چیز خوب است،

اما وقتی که موهایت را،

به دست باد می سپاری،

به یکباره،همه چیز خراب می شود

دست و پایم را گم می کنم

از تو کم می آورم

دست خودم نیست

هیچکس....

مهمترین درسی که از زندگی آموختم این بود که هیچ کس شبیه حرفهایش نیست!!

من...

من مرده ام و خبر ندارم.......

خدایا کمکم کن خاکم کنند......

تقصیر برگها نیست....

ادمها همینند

نفس میدهی

لهت میکنند.


مترسک..........

چه زیبا میگفت مترسک وقتی نمیشود رفت همین یک پا هم اضافیست.....

می لرزد دلم...

آفتاب تنبل پاییز.... سایه تو لابلای درختان نیمه عریان باغ 
با یکـ بغل شاخه خشکــ
و
نگاه عمیق تو ...که همـ ـآغوشی
آتش و چوب
در آن حدس زدنی است!!
می لرزد دلم...

درد دارم...

مهلت بده می روم...

فقط پایت را بلند کن..

غرورم را جمع کنم.