the foggy alleys

With you with out you I love you

the foggy alleys

With you with out you I love you

نگو انقدر تلخ سرنوشتم..........

به دلتنگیم قسم ندیدن توواسه من بدتره از کور بودن..........

پریشونم از این بغض نفس گیر....

گلایه دارم از این دور بودن.........

اینگونه نبودم....

درونم غوغاست..
ساده میشکنم..
با یک تلنگر کوچک...
اینگونه نبودم....
شدم..!!

اقرار می کنم خدایا! در درگاه تو و در محضر ادراکم اقرار می کنم!

من!!! به بیراهه رفته بودم!

و امروز آمده ام تا با کودک احساسم، احساست کنم خدا! گرمای دستانت را به شانه های ناتوانی ایمانم بکش!

خدایا ایمانم را به من بازگردان! ایمانی که در لحظه لحظه کودکی ام با من بود! ایمانی که تنها پشتوانه لحظه های بی کسی ام بود!

امین...........

دلم برای کسی تنگ است........

دلم برای کسی تنگ است
که اشک های کودکانه اش را
شب ها
میان تنهایی سرد اتاق رنگارنگش
با پاییز تقسیم میکند
... و هر روز که موهایش میریزد
معنای پاییز را از
قلب
من
از قلب
تو
از قلب ما
با باران اشک های مخفیانه اش
پنهان میکند
که مبادا
مادرش، پدرش
و ما
تعبیر باران های پاییزی باشیم
و گاهی ما چه بی رحمانه
در پاییز از روی برگ ها رد میشویم
و احساس شاعرانگی
از خورد شدن برگ ها داریم
و گاهی ما چقدر
ماتیم.