the foggy alleys

With you with out you I love you

the foggy alleys

With you with out you I love you

مگر از زندگی چه میخواهید که در خدایی خدا یافت نمیشود؟

 خداوند همه چیز می شود همه کس را
 به شرط اعتقاد
 به شرط پاکی دل
 به شرط طهارت روح
 به شرط پرهیز از معامله با ابلیس 

 بشویید قلب هایتان را از هر احساس ناروا
 و مغز هایتان را از هر اندیشه خلافو زبان هایتان را از هر گفتار ِناپاک
 و دست هایتان را از هر آلودگی در بازار
 و بپرهیزید
 از ناجوانمردیهــا
 ناراستی ها
 نامردمی ها!
چنین کنید تا ببینید که خداوند
 چگونه بر سر سفره ی شما
 با کاسه یی خوراک و تکه ای نان می نشیند
 و بر بند تاب، با کودکانتان تاب میخورد
 و در دکان شما کفه های ترازویتان را میزان میکند
 و در کوچه های خلوت شب با شما آواز میخواند
مگر از زندگی چه میخواهید
 که در خدایی خدا یافت نمیشود؟
 که به شیطان پناه میبرید؟
 که در عشق یافت نمیشود
 که به نفرت پناه میبرید؟
 که در حقیقت یافت نمیشود
 که به دروغ پناه میبرید؟
 که در سلامت یافت نمیشود
 که به خلاف پناه میبرید؟
 و مگر حکمت زیستن را از یاد برده اید
 که انسانیت را پاس نمی دارید ؟!

نظرات 1 + ارسال نظر
نازنین یکشنبه 23 مهر 1391 ساعت 20:46

واقعا چرا یه وقتایی خدا رو یادمون میره

برای نمایش آواتار خود در این وبلاگ در سایت Gravatar.com ثبت نام کنید. (راهنما)
ایمیل شما بعد از ثبت نمایش داده نخواهد شد