the foggy alleys

With you with out you I love you

the foggy alleys

With you with out you I love you

برام هیچ حسی شبیه تو نیست...

سرت را آوردی نزدیک گوشم و گفتی عاشقی...فقط همین....و من از همان روز که این جمله را زیر گوشم گفتی هر کاری کردم برای رسیدنت..استرسهایت را میدیدم..زجر کشیدنت را میدیدم...اما گفتم تا آخرش تا هروقت که بخواهی هستم...کمکت می کنم...1 سال..2 سال...3 سال..4 سال...5سال...6سال....آب شدنت را می دیدم...اشک ریختنت را..تمام این سالهای عذاب آور ...اما لحظه ای کوتاه نیامدی....کنارم دراز میکشیدی...خودت را کنارم جا می دادی و می گفتی دوستش دارم....موهایت را بو میکردم و می گفتم از او متنفرم....و تو فقط می خندیدی....تمام این سالها را کنارت بودم.از او متنفر بودم چون زجرت می داد....و همه می دانستند تو برایم چه حکمی داری...حتی آن روز وقتی تنهایم گذاشتی و من با بغض در خانه را محکم کوبیدم و خودم را پرت کردم به خیابانها.....همان روز که می خواستم باشی...و تو نبودی...همان روز که غروبش با بغض گفتی ببخش و من گفتم تنهایم بگذار...و تو همان شب رفتی..............

 

 

 

 

برام هیچ حسی شبیه تو نیست

کنار تو درگیر آرامشم

همین از تمام جهان کافیه

همین که کنارت نفس میکشم

برام هیچ حسی شبیه تو نیست

تو پایان هر جست و جوی منی

تماشای تو عین آرامشه

تو زیباترین آرزوی منی

منو از این عذاب رها نمی کنی

کنارمی به من نگا نمی کنی

تمام قلب تو به من نمیرسه

همین که فکرمی برای من بسه

از این عادت با تو بودن هنوز

ببین لحظه لحظم کنارت خوشه

همین عادت با تو بودن یه روز

اگه بی تو باشم منو میکشه

یه وقتایی اینقدر حالم بده

که میپرسم از هر کسی حالتو

یه روزایی حس میکنم پشت من

همه شهر میگرده دنبال تو

منو از این عذاب رها نمی کنی

کنارمی به من نگا نمی کنی

تمام قلب تو به من نمیرسه

همین که فکرمی برای من بسه.

 

نظرات 2 + ارسال نظر
نازنین چهارشنبه 23 آذر 1390 ساعت 01:06

این داستانش واقعی بود؟؟؟

واسه خودت بود؟؟؟؟

اره واقعی بود.
واسه خودم نبود

نازنین پنج‌شنبه 24 آذر 1390 ساعت 14:13

سلام

سفرت به سلامت

امیدوارم برگشتی هنوز باشم

سلام.
مرصیییییییییییی.
برگشتم الانم که هستی
همه چی خوبه.

برای نمایش آواتار خود در این وبلاگ در سایت Gravatar.com ثبت نام کنید. (راهنما)
ایمیل شما بعد از ثبت نمایش داده نخواهد شد