ش | ی | د | س | چ | پ | ج |
1 | ||||||
2 | 3 | 4 | 5 | 6 | 7 | 8 |
9 | 10 | 11 | 12 | 13 | 14 | 15 |
16 | 17 | 18 | 19 | 20 | 21 | 22 |
23 | 24 | 25 | 26 | 27 | 28 | 29 |
30 |
تا رسید کیف مدرسه رو کناری انداخت و با عجله رفت سراغ قلک سفالی و با یه ضربه خورد و خاک شیرش کرد و پول خردارو که با تکه های کوچک شکسته شده ی قلک قاطی شده بود، توی جیبش ریخت و از خونه زد بیرون!
به خرازی رسید و پولارو روی پیشخون ریخت و گفت: فردا روز پدر!!! یه کمربند بدین تا کادو بدم به بابام! مغازه دار با خوشرویی گفت: آفرین!حالا چرمی باشه یا لاستیکی؟ سیاه باشه یا قهوه ای؟ پسرک مکثی کرد و گفت:
فرقی نمی کنه!!!((فقط دردش کمتر باشه!))
آخی ...
دستم بهت برسه با همون کمربند میزنمت
نه بابا دلم نمیاد بزنمت
میندازم دور گردنت خفت میکنم
اره اینجوری انسانی تره ه.