the foggy alleys

With you with out you I love you

the foggy alleys

With you with out you I love you

فقط دردش کمتر باشه....

تا رسید کیف مدرسه رو کناری انداخت و با عجله رفت سراغ قلک سفالی و با یه ضربه خورد و خاک شیرش کرد و پول خردارو که با تکه های کوچک شکسته شده ی قلک قاطی شده بود، توی جیبش ریخت و از خونه زد بیرون!

به خرازی رسید و پولارو روی پیشخون ریخت و گفت: فردا روز پدر!!! یه کمربند بدین تا کادو بدم به بابام! مغازه دار با خوشرویی گفت: آفرین!حالا چرمی باشه یا لاستیکی؟ سیاه باشه یا قهوه ای؟ پسرک مکثی کرد و گفت:

فرقی نمی کنه!!!((فقط دردش کمتر باشه!))

نظرات 1 + ارسال نظر
نازنین چهارشنبه 23 آذر 1390 ساعت 01:07

آخی ...

دستم بهت برسه با همون کمربند میزنمت




نه بابا دلم نمیاد بزنمت
میندازم دور گردنت خفت میکنم
اره اینجوری انسانی تره ه.

برای نمایش آواتار خود در این وبلاگ در سایت Gravatar.com ثبت نام کنید. (راهنما)
ایمیل شما بعد از ثبت نمایش داده نخواهد شد