the foggy alleys

With you with out you I love you

the foggy alleys

With you with out you I love you

زندگی بافتن یک قالی است......

زندگی بافتن یک قالی است، به همان نقش و نگاری که خودت می خواهی. نقشه را اوست که تعیین کرده. تو در این بین فقط می بافی. نقشه را خوب ببین! نکند آخر کار ، قالی زندگیت را نخرند!

دل..

یک بار هم عشق من از عقل میندیش 

بگذار دل حل کند این مسئله ها را.

چه کنم دلم از سنگ که نیست

چه دل است این دل من؟! 

که زیک لرزش اشک بر رخ رهگذری 

یا زنالیدن مادر به فراق پسری 

دل من می شکند 

هر کجا اشک یتیمی رنجور 

می چکد بر سر مژگان سیاه 

هر کجا چشم زنی غم زده با یاد پسر 

مانده به راه 

در مزاری که زنی ناله کند در عزای پسرش

یا یتیمی که کند گریه به حال پدرش

جانم اید به خروش

ور ببینم پر خونین کبوتر را

یا یکی بچه گنجشک که بشکسته پرش 

دل من می شکند 

حالت دخترکی کوچک و تنها و فقیر 

که به حسرت کند از شیشه اشک به عروسک نگه گاه به گاه  

ناله  پیرزنی غم زده و دست تهی 

که ندارد نفسی 

حالت دختر زشتی که ز شرم رو ندارد به کسی......... 

دل من می شکند 

چه کنم دلم از سنگ که نیست 

گریه در خلوت دل ننگ که نیست .

لبخند من به تو یعنی " عاشقانه دوستت می دارم ............

متشکرم برای همه وقت هایی که مرا به خنده واداشتی.

برای همه وقت هایی که به حرف هایم گوش دادی.

برای همه وقت هایی که به من جرات و شهامت دادی.

برای همه وقت هایی که مرا در آغوش گرفتی.

برای همه وقت هایی که با من شریک شدی.

برای همه وقت هایی که خواستی در کنارم باشی.

برای همه وقت هایی که به من اعتماد کردی.

برای همه وقت هایی که مرا تحسین کردی.

برای همه وقت هایی که باعث راحتی و آسایش من بودی.

برای همه وقت هایی که گفتی "دوستت دارم" .

برای همه وقت هایی که در فکر من بودی.

برای همه وقت هایی که برایم شادی آوردی.

برای همه وقت هایی که به تو احتیاج داشتم و تو با من بودی.

برای همه وقت هایی که دلتنگم بودی.

برای همه وقت هایی که به من دلداری دادی.

برای همه وقت هایی که در چشمانم نگریستی و صدای قلبم را شنیدی.

به خاطر همه ی این ها هیچ وقت فراموش نکن که: لبخند من به تو یعنی " عاشقانه دوستت می دارم ............

عجب ای دل عاشق.....

عجب ای دل عاشق تو هم حوصله داری  

تو این سینه نشستی هزار تا گله داری ! 

یه روز عاشق نوری یه روزی سوت و کوری   

یه روز مثل حبابی یه روز سنگ صبوری.......  

یه روز رفیق راهی سفر پای پیاده به اندازه عشقی پر از حرفای ساده 

پر از راز نگفته یه کوله بار بردوش که بی طاقت و خسته به انتظار نشسته 

عجب ای دل عاشق تو هم حوصله داری....       

                        

مادر...

وقتی از همه ی دنیا دلم می گرفت 

وقتی هیچکس و هیچ چیز نمی توانست طوفان درونم را ارام کند.... 

تنها نگریستن به چشمان همیشه نگران تو بود که درونم را ارام می کرد. 

کجایی مادر که درونم اشفته و پریشان است. 

کجاست نگاهت؟؟ 

خدایا نگاه مادرم را می خواهم و بس. 

خدایا. 

خدایا...........

و هر طپش دلم تو را فریاد می زند.......

خدایا از من دور نیستی که به دور دستها بنگرم

از دیده ام نرفته ای که دیدنت را ارزو کنم

پنهان نبوده ای که برای پیدا کردنت از پای درایم 

با همه ی نا پیدایی همه جا پیدایی 

الهی خود را فراموش می کنم 

فراموش می کنم تا به یاد تو باشم 

از دیگران گسسته ام که به تو بپیوندم 

خدای من 

کمکم کن. 

امین.